تاریخ فراموش شده

 جشن تولد ایران باستان عهد هخامنشیان

برپاداشتن آیین جشن تولد یکى از رسوم دیرین ایرانیان است.
هرودت درباره این جشن و مراسم آن‏چنین مى‏نویسد:
پارسها عادت دارند که روز تولد خود را چشن بگیرند. در آن روز آنها حق خود مى‏دانند که غذایى مطبوعتر از غذاى روزهاى دیگر صرف کنند. اعیان و اغنیا گاو و یا اسب یا شتر و یا خرى مى‏کشند و آن را یکپارچه در اجاقهایى بزرگ کباب مى‏کنند. اشخاص بى‏چیز و فقیر به حیوانات کوچکتر قناعت مى‏کنند.
پارسها معمولا غذاى مقوى سنگین کمتر مى‏خورند و بیشتر به غذاى سبک علاقه دارند … پارسها به شراب بسیار علاقه دارند. آنها حق ندارند در حضور دیگرى استفراغ و یا ادرار کنند … وقتى درمیان مستى و میگسارى تصمیمى درباره مسأله‏اى اخذ مى‏کنند فرداى آن روز صاحب‏خانه … بار دیگر قبل از صرف غذا به حال گرسنه موضوع را مطرح و اخذ رأى مى‏کند … «۲۸۸»
ظاهرا طبقات ممتاز روز تولد را همه ساله جشن مى‏گرفتند. کورش ضمن گفتگو با استیاک به وى مى‏گوید: «روزى که بمناسبت عید تولدت به دوستانت ضیافت دادى، من به خاطر دارم که ساکاس شراب مى‏ریخت.» «»
 
اگر نوشته‏هاى هرودت و گفته‏هاى «آمینتاس» را حمل به صحت کنیم باید قبول کنیم که پارسهاى عهد هخامنشى در مهمانیها به معیت زنان خود شرکت مى‏جستند.
فرستادگان داریوش خطاب به میزبان خود چنین مى‏گویند: اى مقدونى که میزبان ما هستى در بین ما پارسها رسم چنین است که وقتى ضیافتى بزرگ مى‏دهیم علاوه بر خدمتکاران زیباروى، زنان شرعى خود را نیز همراه مى‏آوریم و در کنار خود مى- نشانیم … آمینتاس به این تقاضا چنین پاسخ داد: پارسها، در بین ما چنین رسمى که شما نقل کردید وجود ندارد ولى برعکس، زنان را دور از مردان نگه- مى‏داریم، اما چون شما فرمانروایان ما هستید … شما را از این حیث راضى خواهیم کرد … «»
ظاهرا مهمترین تفریحات و سرگرمیهاى مردم مرفه آن دوره شکار و تیراندازى بود.
هرودت در جلد اول تاریخ خود مى‏نویسد:
مردم لیدى براى آنکه از قحطى و گرسنگى رنج نبرند، راه چاره‏اى اندیشیدند. گویا در این زمان است که بازى نرد و بازى استخوان و بازى با توپ و دیگر انواع بازیها اختراع شده است، به استثناى بازى ورق که اهالى لیدى مدعى اختراع آن نیستند … یک روز در تمام مدت روز به بازى سرگرم مى‏شدند تا به فکر خوردن نیفتند، فرداى آن روز بازى را قطع مى‏کردند و به خوردن مشغول مى‏شدند. «۲۹۱»
 
 تاریخ اجتماعى ایران، ج‏۱، ص: ۵۲۲
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, توسط امیررضا و پوریا |

صفحه قبل 1 صفحه بعد